محل تبلیغات شما

لوبیاهای باریک و سبز را ریز ریز خورد می‌کنم برای لوبیاپلو، لوبیاپلو یکی از غذاهایی‌ست که همیشه برایم حکم یک غذای عجیب‌وغریب و سریع را دارد از قبل از درست‌کردنش به ترشی کنارش، به سالاد شیرازی با یکم نعناع و به ماست و خیار پر از سیر و گل‌محمدی هم فکر می‌کنم؛ به چایی بعدش و حتی به خواب عصرانه‌ی بعدترش به یکم ته‌مانده‌ی غذا برای ناهار فردایش . لوبیا پلو برایم یک پکیج دوست داشتنی از لحظه‌ی شروع تا پایان است. یک لذت عمیق؛ یک لذت واقعی که از اول تا اخرش را خودم می سازم. و فکر می کنم از وقتی که توانستم و یاد گرفتم که آشپزی کنم غذایی نبوده که چنین حس عمیقی به آن داشته باشم. چیزهای زیادی هست که اینطور دوستشان دارم چیزهای زیادی هستند که دوست دارم همینطور از لحظه‌ی اول تا آخرشان را خودم بسازم و دوست بدارم اما هیچ‌وقت نتوانسته‌ام . همیشه یک چیزی یک اتفاقی می‌افتد و آن لذت نصفه نیمه می‌ماند، و همیشه فقط در مورد لوبیاپلو توانسته‌ام این واقعیت دوست داشتنی را انجام دهم؛ لوبیاهای سرخ‌شده در رب و گوشت چرخ‌شده و پیازداغ را لابه‌لای برنج می‌ریزم و پودر دارچین را روی آن می‌پاشم و  دم می‌اندازمش و وقتی دارم خیارها را پوست‌می‌کنم و با گوجه‌ها مخلوط می‌کنم به همه‌ی اینها فکر می‌کنم . که لوبیاپلو دوست‌دارم و ندارم که حس عجیب‌وغریبی دارم به آن که نمی‌توانم توضیحش بدهم .

پس از این تنها یک چیز میانِ ما نخواهد بود و آن هم فاصله ست...

من تو رو می خوام، اما آزاد

کنارم بنشین، بخند . دیگر برای پیر شدن فرصتی نیست .

یک ,دوست ,لوبیاپلو ,می‌کنم ,فکر ,حس ,یک لذت ,از لحظه‌ی ,دوست داشتنی ,را خودم ,اول تا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ماهیان زینتی اب شیرین با פּلایــت تا شهــاבت